این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( پاییزان ) در 513 صفحه نوشته شده است برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
قسمتی از رمان منجی شیطان :
خوشحال بودم که اینبار مجبورم نکرده است خانه بمانم و شبیه پرستار بچه ها از آوین مراقبت کنم ولی از آن جا که همش نگران
این بودم که نکند اتفاقی بیافتد ساعتی یک بار چک می کردم. گفته بودم اینبار اتفاقی بیافتد خونشان پای خودشان است .
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( sanaz & pegah ) در 368 صفحه نوشته شده است برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
قسمتی از رمان اجبار بی رحمانه :
_به نقاشی علاقه داری؟؟
_وای من عاشق نقاشیم. رشتم طراحی بود ولی مجبور شدم عوض کنم.
خب من بوم و رنگ و پالت دارم میخوای بهت بدم؟؟؟
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( حسین کاوه ) در 126 صفحه نوشته شده است برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
قسمتی از رمان یک شب طولانی :
دم به دم با دلیلی بر ادّعای اتّهامش ، این بهشتِ قبل از مرگ را از او می گرفت و به قعر جهنم زجر ، نزدیکش می
کرد .
-تنهایی های تو ، نتیجه انتخاب تو بود ...
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( tina 27 ) در 219 صفحه نوشته شده است برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
قسمتی از رمان مهندسین اخمو و شیطون :
امیر اخمی کرد. بالاخره در اون اتاقک فلزی آدمخوار باز شد و پریدم بیرون ولی بعد از تموم شدن کارا دوباره مجبور شدم سوار آسانسور بشم. توی آسانسور بودیم و من در حال صلوات فرستادن برای سالم رسیدن که صداش افکارم رو به هم ریخت.
این رمان که در ژانر های عاشقانه،هیجانی،رازآلود قرار دارد توسط ( ساحل زندی ) در 607 صفحه نوشته شده است برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
قسمتی از رمان فروشی نیست :
ببخشید .. اینجا چیزی واسه خوردن پیدا میشه؟ ! -
بی اینکه جوابی بده رفت
سمت یخچال و یه لیوان شیر از توش دراورد و گرفت سمتم . وای چقد
تشریفاتی .
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( دریا دلنواز ) در 682 صفحه نوشته شده است برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
قسمتی از رمان سادگی های دلم :
هنوز حرفم تموم نشده بود که شهاب رو دستش زد و مثل زنا گفت: ببین این دو تارو
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( fera ،samaneH و jamileh a ) در 217 صفحه نوشته شده است برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
قسمتی از رمان سایه های وهم :
زنگ رو که زدیم اولین کسی رو که دیدیم مبینا بود که با قیافه ای اخمو جلومون ظاهر شد:
- می خواستید الان هم نیایید!
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی،طنز قرار دارد توسط ( سحرنازبهرامی ) در 1071 صفحه نوشته شده است برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
قسمتی از رمان ظرفیت تکمیل :
آریا بعد از هماهنگی با شریکش، با قدردانی نگاهی بهم کرد و گفت:
- نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم ؟شما با این کارتون کمک خیلی
بزرگی به من کردین.
- خواهش میکنم وظیفه است .
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( MaHtab ) در 361 صفحه نوشته شده است برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
قسمتی از رمان عشق روی صحنه ی تئاتر :
سرم رواز اتاق بیرون آوردم وگفتم: از این خانوم بپرسں !وبا شادی اشارہ کردم، دوبارہ برگشتم توی اتاق و لباسام رودراوردم، شادی ونیکا یھویی وارداتاق شدند.
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( طناز بیدبرگ ) در 37 صفحه نوشته شده است برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
قسمتی از رمان چند لحظه عاشقم باش :
آقای کاشفی چند قدم جلوتر از ماشین من، پارک کرد و از ماشین پیاده شد و کتش رو در آورد و انداخت تو ماشینش و داشت سمتم می اومد که منم خودم رو زدم کوچه علی چپ و به کارم مشغول شدم، که اومد بالاسرم و گفت:
